پایان نامه بررسی قانون جدید ازدواج با فرزندخوانده
نوشته شده توسط : admin

دانلود پایان نامه ارشد :بررسی قانون جدید ازدواج با فرزندخوانده

 فرزند خواندگی دراسلام

در هنگام ظهور اسلام فرزند خواندگي امري متداول و رايج بوده به گونه‌اي که مسلمانان برخي از يتيمان را به فرزندي گرفته و با ايشان همانند فرزندانشان رفتار مي‌کردند. اين امر با توجه به توصيه‌هاي مکرر اسلام نسبت به يتيمان و محبت ورزيدن به ايشان و نخوردن اموال آن‌ها امري مطلوب و پسنديده بوده است، با نزول آيات مربوط به فرزند خواندگي جاري شدن قوانين مربوط به فرزندان حقيقي در خصوص فرزند خوانده‌ها لغو شد

فرزند خواندگي در زمان حضرت يعقوب (ع)

قرآن از وجود و رواج فرزند خواندگي در زمان حضرت يعقوب (ع) خبر داده و در مورد حضرت يوسف (ع) اشاره نموده که عزيز مصر در هنگام مشاهده يوسف (ع) به همسرش توصيه کرده که يوسف را گرامي مي‌دارد، باشد که در آينده برايشان مفيد واقع شود و يا ايشان را به فرزندي بگيرند، خداوند در اين باره فرموده:

 (وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأتهِ أکْرمي مَثْواهُ عَسي أنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخَذَهُ وَلَدَاً وَ کَذلکَ مَکَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْآرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأوِيلِ الْاَحاديثِ وَ اللهُ غالبٌ عَلي أمْرِهِ وَ لکِنَّ أکْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ[1]).

و آن کسي که او را از سرزمين مصر خريد [عزيز مصر] به همسرش گفت:مقام وي را گرامي دار (و به چشم بردگان به او نگاه نکن) شايد براي ما سودمند باشد و يا او را به عنوان فرزند انتخاب کنيم.

وقتي که عزيز مصر يوسف را خريد، او ده ساله بود و سيزده سال در خانه عزيز اقامت داشت، و در سنّ سي سالگي ريّان بن وليد (عزيز مصر) او را به وزرات خود برگزيد، و در سي و سه سالگي خداوند به او حکمت و علم آموخت و هنگامي که صد و بيست ساله بود از دنيا رحلت فرمود. گفته شده است عزيز مصر او را به چهل دينار و يک جفت کفش و دو جامه سفيد، خريد.

از آيه ياد شده استفاده مي‌شود که عزيز مصر که پادشاه يا وزير مصر بوده عقيم يا عنين بوده و فرزندي نداشت و در اشتياق فرزند به سر مي‌برد، هنگامي که چشمش به اين کودک زيبا و برومند افتاد، دل به او بست که به جاي فرزند براي او باشد. علي بن ابراهيم قمي به عقيم بودن عزيز مصر تصريح کرده و گفته:«و لم يکن له ولد». با توجه به اين امر مفسران چندي آيه ياد شده را دليل بر وجود فرزند خواندگي در زمان حضرت يعقوب و امت‌هاي گذشته گرفته و عبارت «نتخذه ولداً» را به صورت فرزند خواندگي يا تبني تفسير نموده اند.

2-6- فرزند خواندگي در زمان حضرت موسي (ع)

از پاره‌اي از آيات قرآن استفاده مي‌شود که فرزند خواندگي در زمان حضرت موسي (ع) امري متداول و رايج بوده، زيرا پس از آن که مادر حضرت موسي (ع) را به درون صندوق نهاد و در دريا انداخت، فرعون در حالي که آسيه (همسرش) با او بود در رود نيل سياهي را ديد که امواج آب آن را بالا مي‌آورد و باد حرکتش مي‌دهد تا آن که به درب قصر فرعون رسيد، فرعون دستور داد او را از آب گرفتند و پيش او بردند، وقتي صندوق را باز کرد کودکي را در آن يافت و گفت:اين کودک اسرائيلي است، خداوند متعال محبّت شديدي از موسي (ع) را در قلب فرعون القا نمود و هم چنين در قلب آسيه همسر فرعون و فرعون وقتي خواست او را بکشد زن فرعون گفت روشني چشم من و تو باشد او را نکشيد شايد نفع او به ما برسد يا او را براي خود به فرزندي بگيريم.

 (وَ قالَتِ امْرَأتُ فِرْعَوْنَ قُرَّة عَيْنٍ لِي وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسي أنْ يَنْفَعَناَ أوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً[2]).

سخن آسيه از آن روي بوده که فرعون داراي فرزند نبود، و آسيه از اين راه مي‌خواست او را به طمع بيندازد، تا به اين وسيله او را به فرزندي بگيرد و از نفع وي بهره مند شود. فرعون، موسي (ع) را به آسيه بخشيد و آسيه به تربيت موسي (ع) مشغول شد.

برخي از مفسرين اشاره نموده‌اند که فرعون فرزند ذکور نداشته و از همين روي پيشنهاد فرزند خواندگي موسي (ع) را مطرح نموده است.

2-7- فرزند خواندگي در زمان جاهليت

آيات قرآن نشان دهنده آن هستند که پيش از ظهور اسلام در محيط عربستان فرزند خواندگي امري متداول و رايج بوده است، علت رواج فرزند خواندگي در زمان مزبور آن بوده که قوام و بقاي جامعه و خانواده به مردان و اولاد ذکور دانسته مي‌شد و زنان در اين خصوص حقي نداشتند و تبع مردان به حساب مي‌آمدند، علامه طباطبائي در اين باره گفته است:«و همين که ديديد مي‌گفتند که قوام اجتماع به وجود مردان است، باعث شد که معتقد شوند به اين که اولاد حقيقي انسان، فرزندان پسر مي‌باشند، و بقاي نسل به بقاي پسران است، (و اگر کسي فرزند پسر نداشته باشد و همه فرزندانش دختر باشند، در حقيقت بلا عقب و اجاق کور است) و همين اعتقاد منشأ پيدايش عمل تبني (فرزندگيري) شد، يعني باعث آن شد که اشخاص بي پسر، پسر ديگري را فرزند خود بخوانند و ملحق به خود کنند و تمامي آثار فرزند واقعي را در مورد او هم مترتب سازند، براي اين که مي‌گفتند خانه‌اي که در آن فرزند پسر نيست محکوم به ويراني و نسل صاحب خانه محکوم به انقراض است، لذا ناچار مي‌شدند بچه‌هاي پسر ديگران را فرزند خود بخوانند، تا به خيال خودشان نسل‌شان منقرض نشود و با اين که مي‌دانستند اين فرزند خوانده، فرزند ديگران است و از نسل ديگران آمده، با اين وجود فرزند قانوني خود به حساب مي‌آوردند، و به او ارث مي‌دادند و از او ارث مي‌بردند، و تمامي آثار فرزند صلبي را در مورد او مترتب و جاري مي‌کردند. و وقتي مردي از اين اقوام يقين مي‌کرد که عقيم است و هرگز بچه دار نمي‌شود، دست به دامن يکي از نزديکان خود از قبيل:برادر و برادرزاده مي‌شد، و او را به بستر همسر خود مي‌برد تا با او جماع کند، و از اين جماع فرزندي حاصل شد، و او آن فرزند را فرزند خود بخواند و خاندان او باقي بماند». بر اين اساس فرزند خوانده‌ها از تمام حقوقي که فرزندان حقيقي برخوردار بودند، از جمله ارث برخوردار بودند، چه آن که در زمان جاهليت مردم از سه طريق از يکديگر ارث مي‌بردند که عبارت بودند از:

1- نسب که در اولاد مذکر و جنگجويان مرد منحصر بود و از اين رو زنان و کودکان از ارث محروم مي‌شدند.

 2- از طريق فرزند خواندگي، يعني به فرزندي گرفتن فرزندان ديگران، که صيغه‌اي شبيه عهد و سوگند (ولاء) داشته است.

3- از طريق عهد و سوگند که از آن به ولاء تعبير مي‌شد، به گونه‌اي که فردي به شخص ديگر در حالي که دست يکديگر را گرفته بودند مي‌گفت:«دمي دمک و هدمي هدمک و ناري نارک و حربي حربک و سلمي سلمک و ترثني و ارثک و تطلب بي و اطلب بک و تعقل عني و اعقل عنک» پس از آن فرد هم پيمان به مقدار يک ششم از ميراث هم پيمان خود ارث مي‌برد. در آغاز اسلام و پيش از نزول آيات ارث وضع به همين منوال بود، اما به سرعت برادري اسلامي جاي آن را گرفت و فقط مهاجرين از انصار که با ايشان عقد اخوّت و برادري بسته بودند ارث مي‌بردند، پس از آن که اسلام توسعه بيشتري يافت، توسط آيات ارث، حکم ارث خويشان سببي و نسبي تشريع شد و حکم برادري اسلامي در زمينه ارث نسخ گرديد.

در زمان جاهليت براي فرزند خواندگي در جلسه عمومي و در حضور مردم کودک يا بچه مورد نظر به فرزندي گرفته مي‌شد، از جمله کساني که به فرزندي گرفته شدند مي‌توان به موارد زير اشاره کرد:

1 -زيد بن حارثه بن شراحيل کلبي که پس از فوت پدرش حارثه تحت سرپرستي جدش قرار گرفت و در کودکي از قبيله اش کلب اسير شد و حکيم بن حزام آن را براي عمه اش خريداري کرد و خديجه همسر پيامبر اکرم (ص) را به پيامبر (ص) هديه نمود و حضرت ايشان را آزاد کرد، پس از مدتي پدربزرگش و عمويش که در جستجوي او بودند، او را پيدا کردند و پيامبر (ص) زيد را بين باقي ماندن نزد خويش يا رفتن نزد پدربزرگش مخير نمود و زيد باقي ماندن نزد پيامبر (ص) را ترجيح داد، از همين روي موجب ناراحتي پدربزرگش از وي شد و پيامبر (ص) او را به فرزندگي گرفت و قريش را گواه گرفت که آن دو از هم ارث مي‌برند و از آن پس زيد بن محمد ناميده شد، اين امر در زماني اتفاق افتاده که پيامبر (ص) به پيامبري مبعوث نشده بود.

بر اساس روايت و نقلي ديگر، پدر زيد در جستجوي فرزندش مي‌رود و پس از مدتي او را نزد رسول خدا (ص) مي‌يابد و از او مي‌خواهد که به خانواده اش ملحق شود و رسول خدا (ص) او را به ماندن نزد خودش يا ملحق شدن به خانواده اش مخير مي‌سازد و زيد، پيامبر (ص) را بر خانواده اش ترجيح مي‌دهد و پس از ناراحتي پدرش رسول خدا (ص) او را به فرزندي مي‌گيرد.

2- حذيفه که سالم غلام خويش را به فرزندي گرفت.

3- خطاب پدر عمر که عامربن ابي ربيعه را به فرزندي گرفت.

4- مقداد بن عمر که اسود به عبد يغوث او را به فرزندي گرفته و همين نسبت براي او شهرت يافته و از اين روي مقداد بن اسود ناميده شده است. وي در هنگام نزول آيات مربوط به الغاي فرزند خواندگي خودش را مقداد بن عمرو ناميده است.

متن بالا تکه ای از این پایان نامه بود برای دانلود متن کامل با فرمت ورد می توانید روی این لینک کلیک کنید





لینک بالا اشتباه است

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید

       
:: بازدید از این مطلب : 618
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 تير 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: